باید امید داشت
تا تک درختی در کویر هست
تا جوانه ای بر شاخه درخت هست
تا آفتاب هست
تا ماه هست
....
شاید که کویر باغ شد
و
جوانه شکوفه داد
شاید که آفتاب
شاید که ماه
.....
باید امید داشت
خیلی روزا نفساش ته می کشید.
قفسه سینه ش تکونی نمی خورد.
ولی یه چیزی بود که همیشه زنده نگهش می داشت
یه چیزی که قفسه سینشو تکون می داد
اینکه بالاخره یه روزی می رسه که آفتاب اون رنگی که اون می خواد می درخشه
هر روز رو فردا می کرد به امید دیدن آفتاب اون رنگی
تا تک درختی در کویر هست
تا جوانه ای بر شاخه درخت هست
تا آفتاب هست
تا ماه هست
....
شاید که کویر باغ شد
و
جوانه شکوفه داد
شاید که آفتاب
شاید که ماه
.....
باید امید داشت
خسرو سینایی
خیلی روزا نفساش ته می کشید.
قفسه سینه ش تکونی نمی خورد.
ولی یه چیزی بود که همیشه زنده نگهش می داشت
یه چیزی که قفسه سینشو تکون می داد
اینکه بالاخره یه روزی می رسه که آفتاب اون رنگی که اون می خواد می درخشه
هر روز رو فردا می کرد به امید دیدن آفتاب اون رنگی