Monday, August 20, 2007

آفتابگردون


مثل آفتابگردان
...
....
.....
تا خورشيد بود، خيره به خورشيد نگاه مي كرد
مبهوت خورشيد بود
سرشو مغرور گرفته بود بالا و نگاش مي كرد
...
وقتي هم خورشيد غروب كرد
مات و سرسپرده
چشماشو سوزن زد به زمين
در فكر خورشيد بود
در فكر فردا
در فكر روز بي غروب
چي مي شد اگه هيچ وقت خورشيدش غروب نمي كرد
...
....
.....
حالا منتظر طلوعش بود
دوباره خورشيدشو مي ديد
به همين اميد زنده بود
نه دست باغبون و آب


1 comment:

Anonymous said...

آفتاب گردان قشنگ :)