Tuesday, February 27, 2007

!لطفاً مرا با نام خودم صدا کنید

می گه: ببخشید استاد، ولی شما تو این جمع دانشجو می بینین؟
راست می گه. من که نمی دیدم. مشکل از چشمام نبود، واقعاً همچین چیزی وجود خارجی نداشت.
استاد اصن به حرف های ما گوش نمی کنه ولی می گه که داره جواب مارو می ده. استاد ما رو مرتد اعلام می کنه، استاد ترور می شه. استاد لیسانس فلسفه داره ولی مدام سفسطه می کنه.

همین

Saturday, February 24, 2007

من می ترسم، پس هستم

این روزا همه می گن،
- بزرگ شدی منیره، قیافت، رفتارت،...
از چیزی که می ترسیدم سرم اومد. من بزرگ شدم. می رم جلوی آینه، دست می کشم روی صورتم، عوض شده؛ روی موهام، بلند شده؛ قدم، بلندتر شده؛ به چشمام خیره می شم. خیسن. من بزرگ شدم. بغض گلومو فشار می ده. می شینم. همون جلو آینه. چرا نگاه نکردم؟ چرا یک عمر از آینه فرار کردم و ازش تنفر داشتم. شاید اگر اینقد بی تفاوت از کنارش نمی گذشتم بزرگ شدن تدریجیمو می دیدم، که حالا اینطوری یدفه شوکه نشم. بغضم می ترکه. می زنم زیر گریه. مث همیشه بی صدا. بر عکس خنده هام، همیشه با صدا. ح.پ می ذارم. می گه: "من می خوام برگردم به کودکی ... نه نمی شه..."
بزرگ شدم. ریسک نمی کنم. مث آدم بزرگا می ترسم. حرفمو نمی زنم. دروغ می گم. دل نمی بندم. من زیادی بزرگ شدم. بهم می گه زیادی فکر می کنی. می گم باید یکیو بکشم. می گه زیادی فکر می کنی. می گم تا نکشم آروم نمی شم. می گه زیادی فکر می کنی. می گم دلم گور می خواد، می فهمی؟ میگه خفه شو، زیادی فکر می کنی. می گم اصن می دونی چمه؟ می گه زیادی فکر می کنی. می گم لعنتی من اصن فکر نمی کنم. مگه تو می ذاری؟ مگه گذاشتی جز تو به کسه دیگه ای فکر کنم. اسطوره پرستم بار آوردی. حالا همش دارم دنبال اسطوره ها می گردم. نیست. جرأت ندارم دل ببندم. می گه همین دیگه، زیادی فکر می کنی. زیادی به من فکر می کنی. می گم تو اینطوریم کردی. می گه خودت خواستی. می گم خوب یه کاری بکن. می گه دست من نیست. می گم خوب بگو من چه کار کنم. می گه من نمی دونم. می گم تو چی می دونی. می گه زیادی فکر می کنی....
بزرگ شدم و تنهام. همه بزرگ شدن. همه وقتی بزرگ می شن تنها می شن. هرچی بزرگ تر، تنها تر. از جلو آینه بلند می شم. توی اتاق می چرخم. اتاقم زیادی بزرگه، یه موقعی برام کوچیک بود. حالا گوری مرا بس است....



به تو:
آره. می ترسم. من ترسو ام. ولی به بود و نبود قسم یه خود فریبی بود!

Wednesday, February 14, 2007

اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل

و امروز دارم برایت سخن
سخن ها از آن روزگار کهن
زمانیکه او گفت و ما گل شدیم
پس از آن به فرمان عادل شدیم
گلش را سرشت و سرشت و سرشت
و انسان پدید آمد از خاک زشت
به دل ها دو خط یادگاری نوشت
و آدم فرود آمد اندر بهشت
به دل عشق و مردی امانت گذاشت
سر سوزنی هم خیانت گذاشت
بر اطرافیان کرد فرمان سجود
بر آن بهترین شاهکار وجود
همه سجده کردند بی اختیار
ولی یک نفر بود در آن دیار
که محتاج بود و پر از درد بود
بهار دلش ز آدمی زرد بود
و او کرد ضجه که ای بهترین
که را خلق کردی در این سرزمین
بشر آن گل بی خزان تو نیست
تو می دانی او همزبان تو نیست
خدا گفت او محرم راز ماست
بشر بهترین پرده ساز ماست
تو از آتشی او از خاک و گل است
تو از عقل گویی و او از دل است
بر او سجده کن تا زمان دیر نیست
کسی جز خودم از تو دلگیر نیست
تو خوب منی توبه کن بازگرد
که بخشیم ما هرکه شد روی زرد
ولی حرف شیطان یکی بود و بس
و دشت دلش پر شد از خار و خس
از آن خار و خس کینه آمد پدید
خدا هم در آن ساز و کاری ندید
و ابلیس را از خودش دور کرد
دو چشم یقین را بر او کور کرد
ز حق فرصتی خواست ابلیس زشت
که نفرین کند بر بشر در بهشت
و نفرین شیطان به انسان گرفت
پس از آن ز ابلیس فرمان گرفت
به فرمان او خورد آن ناصواب
زمین شد بر او جایگاه عذاب
زمین نیست از جنس و خورشید و ماه
زمین بغض سردی است از جنس آه
همان آه سردی که ابلیس کرد
زمین را ز اشک خودش خیس کرد
و دریا پدید آمد از اشک او
زمین نیست چیزی به جز رشک او
ز داغ دلش آه گرمی کشید
کویر و بیابان از آن شد پدید
از اول در این دیر ما نور بود
سیاهی و شب از جهان دور بود
سیاهی و زشتی ز ما شد درست
زمین از جنایات ما گشت سست
ز سستی به دور خود و تیر گشت
شب آمد و روز از جهان سیر گشت
و من دارم از تو شکایت خدا
که شیطان براندی و او شد جدا
غم و درد دل با من آغاز کرد
جهان را به آهش پر آواز کرد
مگر خود نگفتی به انسان رذل
که ما اهل وصلیم نی اهل فصل
خدا بنده ای راندی اقرار کن
مگو خاک پاک است انکار کن
خدا بنده ات خاک پا خورده است
بگرد و ببین که کجا مرده است
خدا درد دادی و درمان بده
به گرداب دنیا تو پایان بده
خدا روح تو غرق شد در گناه
به نامت پنا ه و پناه و پناه
خدا ظلم شیطان به انسان گرفت
که ابلیس انسانیت جان گرفت
خدا هم ز ما سخت دلگیر شد
از این حرف ها او ز ما سیر شد
سخن کم کنم بهترین پاک ما
بهشتت بکن بعد از این خاک ما


سید محمد کارگر

خیلی این شعرو دوس دارم. نمی خواستم بذارمش اینجا، دوستی (آجی) تحریکم کرد!
به بیت آخر که رذالت انسان رو به رخ می کشه خیلی توجه کنین!!
همین

ای یار، ای یگانه ترین یار، چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی

یکی یه جعبه گنده دستشه ( طرف دیر کرده، فک کنم یه جا دیگه سرش گرمه)
یکی می گه خیلی منتظر بودم این روز برسه و بهت بگم که چقدر دوستت دارم ( تا حالا نتونسته بگه، آخی)
یکی در به در دنبال 30 تا شاخه گل می گرده، آخه طرف 30 سالشه! ( با پیرمرد دوست شده)
یکی دوستشو آورده شهر کتاب، براش کتاب بخره، به انتخاب خودش ( چه فرهنگی)
یکی فقط یه کارت دستشه ( گداصفت)
یکی حقوق این ماهشو زودتر می گیره ( همشو؟ دوست دختر جدید نمی خوای؟)
یکی دیگه دعوا داره می کنه ( قضیه لو رفته، دافی رو با یکی دیگه دیده)
دچار تهوع شدید شدم، منم که معدم خراب!( بهار می گه منیره جون، گربه دستش به گوشت نمی رسه؛ می گه پیف پیف بو می ده) حالا چه برسه چه نرسه، فعلاً که پیف پیف بو می ده. یا 5 تن! این از همه تهوع تر بود. لباس عروسم انتخاب کردن!! خدایااااااااا
ـ خستگی کار و کلاس حسابی درومد. خوب خندیدیما!
ـ خف بزن گربه

Saturday, February 10, 2007

اندکی گناه
اندکی رقص و باد
و لحظه لحظه اندیشه تو

!!اعتراف می کنم که ما زنده ایم اما زندگی نمی کنیم

فقط می خوام راه برم. همینطور راه برم و راه هیچ وقت تموم نشه. راه برم و بغضم بترکه. به آدما نگا کنم و چشم بندازم تو چشماشون که سیب زمینی بودن از چشماشون زده بیرون و تنها دغدغه شون اینه که زاویه موهاشون 80 درجه باشه یا 78 درجه، یا اینکه خط دور چشمشونو چقدر کلفت تر کنن تا چشمشون بشه قد چشم گاو. منم هی بغض کنم و بگم در بهار آزادی ( چه بهاری، چه آزادی ای!) جای شهدا اصن خالی نی! بگم که گذشت اون زمونه، این ملت دیگه اون ملت نیستن. بگم که من و هم نسلام یه جو غیرت نداریم و تمام آرمانا و هدافاتونو لجن مال کردیم. مث همیشه بگم که خوبی و بدی شو کار ندارم، و فقط و فقط می خوام بگم که دمتون گرم که دست رو زانو خودتون گذاشتین و یا علی گفتین و بلند شدین. دمتون گرم که آرزوهاتونو حسرت نکردین و بلند فریادشون زدین.
این ملت دیگه اون ملت نیست...

" گل زرد و گل زرد و گل زرد. بیا با هم بنالیم از سر درد. "

Wednesday, February 07, 2007

!! نا پیوسته !!

چه فرقی می کنه که صورتی بپوشم یا طوسی؟ دیگه چه فرقی می کنه که موهام بنفش باشه یا سیاه یا اصن تمام سفیدی هاش بزنه بیرون؟ چه فرقی می کنه که زیر بارون پیاده برم یا با ماشین؟ چه فرقی می کنه چیزوپوئمای رپ رو گوش کنم یا ح.پ؟ چه فرقی می کنه کتاب بخونم یا نه؟ چه فرقی می کنه که پازلم نصفه کاره مونده یا نه؟ چه فرقی می کنه از عقایدم دفاع کنم یا زیر پا بذارمشون؟ چه فرقی می کنه رو آینه بنویسم یا بذارم همونجور که سوسن جون تمیز کرده بمونه؟ چه فرقی می کنه که ....
خیلی فرق می کنه که من خودم باشم یا نه، خیلی فرق می کنه که سیب زمینی نباشم. بارها و بارها تا اوج لجبازی رفتم و لطمشو خوردم. ولی باز دست بر نمی دارم. انگار من همینی که هستم، هستم.



می گه که بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید.
وقتی می خونم تا تهمو می سوزونه. می دونم چی می گه...


هیچی نیستی، جز یه بدبخت بیچاره که فقط زر می زنی. فقط و فقط باد هوا. یه طبل تو خالی. گند زدی به همه چی. گه زدی به خلقت. صبح تا شب زر می زنی، هی کله پوک چقدر به حرفایی که می زنی عمل می کنی؟ تو که زر می زنی آویزون منجی نیستی چرا دست رو دست گذاشتی و هیچ کاری نمی کنی؟ چرا صبح تا شب ملت رو کردی مضحکه خودت؟ هیچی نیستی منیره لعنتی. هیچی. همه اینا هم با تو بودم.



من دنبال آلیس می گردم. شما ندیدینش؟ آخه خیلی وقته دنبال یه پایه برا دیوونه بازی می گردم. ولی نیس. هیچ کس پایه نیس. اه اه.


آزاده خانوم می گه " و خدا جهان را به صورت رمان آفرید."


سنتوری داره سازشو کوک می کنه. خانومی از شرق دور با چشمای بادومی غریبش بهش نگاه می کنه. انگار فقر فقط مال سرزمین منه. اگه اینطوره از عدالت خدا به دوره...
اصن خدا عادله؟


Sunday, February 04, 2007

بشنو از نی

دویدن را بیاموز....
چون هر آنچه که خواهی دور است ، و هر چه قدر زود باشی دیر!
تجربه کهنه مرا باور کنید!
همین

Friday, February 02, 2007

برای سروشم، خردادم، خدایم....

تو کجایی؟ تو زمین یا تو آسمون؟ کجای زمینی؟ یا کجای آسمون؟ شاید توی دستای من باشی. شاید همیشه کنارم راه میای. شایدم فقط تو ذهنمی. شاید فقط یه حسی. یه توهم. یه خیال. یه دروغ. شاید ساخته و پرداخته خودمی. شاید تو شخصیت داستانی باشی که من نوشتم. شاید ساختمت برای پناه. برا فرار. شاید برا اینکه همه چیزو بندازم گردن تو. شاید برا اینکه هرجا کم آوردم باهات دردودل کنم. شاید برا اینکه بهم حق بدی. شاید برا اینکه هر جا کسی نبود بگم تو هستی. شاید برا فرار از تنهایی، بی کسی، بی همنشینی. شاید یه حسرتی. یه کمبود. شاید هیچی باشی. شاید هیچکی باشی. شاید فقط یه قصه بودی و نسل به نسل تکرار شدی. ولی هستی. برا من همین کافیه که هستی. " کفر نمی گم، سؤال دارم یه تریلی محال دارم، تازه داره حالیم می شه چکارم. می چرخم و می چرخونم، سیارم..."


وقتی خدا نیست همه چیز مجازه (ضمه به میم)، انگار تو نیستی. چون همه چیز مجازه. شایدم بر عکس. وقتی خدا هست همه چیز مجازه. بودن یا نبودنت فرقی نمی کنه انگار. به هر حال همه چیز مجازه. حماقت مجازه. عشق مجازه. مرگ مجازه. قتل مجازه. قصه، بوسه، خواب، دروغ، تنهایی، موسیقی، رقص، بازی، گریه، حرف، خیانت، خوندن، نوشتن، آموختن، رفتن، ... همه مجازه.
من مجازم هر کاری بخوام بکنم. مجازم که برده یا بنده احساسم باشم یا منطقم یا وجدانم یا همزادم (!) . من مجازم با تو دوست باشم یا نه. مجازم این دوستی رو با محدودیت هاش و تمام خط قرمز هاش قبول کنم یا نه. من مجازم.
حالا تو هستی یا نه؟


خیلی وقته رو در رو، چشم در چشم با هم حرف نزدیم. خیلی وقته با هم چیزی ننوشیدیم. خیلی وقته که با هم دعوا نکردیم. سر گندایی که زدی. سر کلاهی که سر خودت و به اصطلاح بنده هات گذاشتی. صندلی رو برات خالی می ذارم. منتظرتم. هر وقت، وقت کردی بیا با هم حرف بزنیم. در نمی خواد بزنی چون همیشه به گاه میای!


سروش=> کار کردن به ندای وجدان، پیام آور راستی و دین
(به زبان پهلوی)
خرداد=> رسایی و خود شناسی (به زبان پهلوی)
من خدامو به این اسم صدا می کنم!
همین



Vertigo

Unos dos tres catorce!

Lights go down, it’s dark
The jungle is your head
Can’t rule your heart
A feeling is so much stronger than
A thought
Your eyes are wide
And though your soul
It can’t be bought
Your mind can wander

Hello hello
I’m at a place called Vertigo
It’s everything I wish I didn’t know
Except you give me something I can feel, feel

The night is full of holes
As bullets rip the sky
Of ink with gold
They twinkle as the
Boys play rock and roll
They know they can’t dance
At least they know….

I can’t stand the beats
I’m asking for the cheque
The girl with crimson nails
Has Jesus round her neck
Swinging to the music
Swinging to the music
Oh oh oh oh

Hello hello
I’m at a place called Vertigo
It’s everything I wish I didn’t know
But you give me something I can feel, feel





Check mated
Oh yeah
Hours of fun…

All of this, all of this can be yours
All of this, all of this can be yours

All of this, all of this can be yours
Just give me what I want and no-one gets hurt….

Hello hello
we’re at a place called Vertigo
Lights go down and all I know
is that you give me something

I can feel your love teaching me how
your love is teaching me how, how to kneel…

Yeah yeah yeah yeah

u2 again!