Wednesday, February 14, 2007

ای یار، ای یگانه ترین یار، چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی

یکی یه جعبه گنده دستشه ( طرف دیر کرده، فک کنم یه جا دیگه سرش گرمه)
یکی می گه خیلی منتظر بودم این روز برسه و بهت بگم که چقدر دوستت دارم ( تا حالا نتونسته بگه، آخی)
یکی در به در دنبال 30 تا شاخه گل می گرده، آخه طرف 30 سالشه! ( با پیرمرد دوست شده)
یکی دوستشو آورده شهر کتاب، براش کتاب بخره، به انتخاب خودش ( چه فرهنگی)
یکی فقط یه کارت دستشه ( گداصفت)
یکی حقوق این ماهشو زودتر می گیره ( همشو؟ دوست دختر جدید نمی خوای؟)
یکی دیگه دعوا داره می کنه ( قضیه لو رفته، دافی رو با یکی دیگه دیده)
دچار تهوع شدید شدم، منم که معدم خراب!( بهار می گه منیره جون، گربه دستش به گوشت نمی رسه؛ می گه پیف پیف بو می ده) حالا چه برسه چه نرسه، فعلاً که پیف پیف بو می ده. یا 5 تن! این از همه تهوع تر بود. لباس عروسم انتخاب کردن!! خدایااااااااا
ـ خستگی کار و کلاس حسابی درومد. خوب خندیدیما!
ـ خف بزن گربه

No comments: