Thursday, December 07, 2006

دلا خون شو خون ببار

و من هنوز تنفر دارم از اینکه بر روی گورها پا بگذارم......
چهل روز گذشت، چهل روز به سختی گذشت، چهل روز به سختی مرگ گذشت.

هی .... هستی؟ حواست هست؟ انگار خوبی (مث همیشه!!). باش تا منم باشم. خوب باش تا منم خوب باشم.
خوبی؟ خوبم، چون خوبی خوبم.....

انگار این جاده پایان ندارد، هرچه میروم، هر چه می دوم، هرچه می پرم، هرچه پرواز می کنم.... انگار این جاده پایان ندارد و من تا ابدیت باید بروم.

دلا خون شو خون ببار بر دشت و هامون ببار

No comments: