Sunday, January 14, 2007

مصائب شب امتحان

اس ام اس می زنم و بهش می گم که : کاشکی می شد. کاشکی می شد بدون توجه به متن مزخرف اندیشه اسلامی زباله دونی مغز رو باز کنی و فقط مطالب رو ریخت توش. ولی نمی شه. اینجا چرت نوشته. اه. من چه جوری اینارو یاد بگیرم.
جواب می ده که : کاش می شد با کاش ها زندگی کرد. اما افسوس که....
براش می زنم : افسوس که افسانه بود. افسوس....
نگا کن اندیشه چه جوری مارو شاعر و عارف کرده لعنتی
امشب تولد مامان نرگس. دلم نمیاد بگم مصائب ولی منو از درس خوندن انداخته.
تولدش مبارک مامانی خودم.

1 comment:

Anonymous said...

معرکه تویی و نگاهت پُلی . رنگاش .. طعماش ... آدماش ... کلاسیک های سوخته ی ذهنم ...
اندیشه ی منو بگو حالا . فعلا دو تا قبلش دارم . بعد اندیشه هم یکی دارم . یعنی : مبانی جامعه . زبان یک . اندیشه . اقتصاد . خدا صبرمان دهد .عظیم ! پس از دو ماه ... خوب که حل شد . حل ؟